در آسمان قلبم
کلاغ ها مشغول پروازند
و در قلمرو خویش به سارها اجازه پرواز نمی دهند
و کرکس ها در انتظار سقوط احساس
قلبم را نشانه گرفته اند
.
اینجا اشکی جوانه نمی زند
و عشقی نمی روید
کویر اینجا تشنه باران است
و در حسرت قطره ای احساس
.
روزمره هایم در سایه ها دنبال می شود
و گرمای خورشید آرزوییست دست نا یافتنی
.
چه باک .
که اندیشه ای دارم
آزاد و رها.
و بالهایی بر پشت آن
که تا ابدیت پرواز می کنم
و آنسوی خورشید
تو را می یابم
.

پ ن: به وقت فراموشخانه


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها