گاهی آدم رمانی نیمه‌تمام دارد، می‌رود خانه، چای دم می‌کند، سیگاری زیر لب می‌گذارد، تکیه به بالشی می‌دهد و نرم‌نرم می‌خواند. خب، بدک نیست. برای خودش عالمی دارد، اما بدبختی این است که هر شب نمی‌شود این کار را کرد.
آدم گاهی دلش می‌خواهد بنشیند و با یکی در مورد کتابی که خوانده است، حرف بزند. درست انگار دارد دوره‌اش می‌کند. اما کو تا یکی این‌طور و آن‌همه اُخت پیدا بشود؟!

- هوشنگ گلشیری

کتاب بخونیم، با هم کتاب بخونیم، درباره خوانده ها و نخوانده ها حرف بزنیم، به حرف هم گوش بدیم، به اندیشه های هم احترام بذاریم، سعی نکنیم عقایدمون رو به کسی تحمیل کنیم، تلاش نکنیم همدیگه رو تغییر بدیم، فقط در یک طیف یا موضوع خاص کتاب نخونیم، یک بار هم که شده قرآن رو از اول تا آخر به زبان فارسی بخونیم و بفهمیم، یک بار هم که شده به فلسفه وجودی خدا فکر کنیم و نترسیم از اینکه ممکنه باورهامون تغییر کنه، نترسیم از اینکه ممکنه منکر و کافر وجود خدا بشیم، تاریخ بخونیم، فلسفه بخونیم، رمان بخونیم، بیشتر بخونیم، کمتر حرف بزنیم، کمتر بخوریم، کمتر بخوابیم، راه بریم، قدم بزنیم، بازی کردن بچه ها رو تماشا کنیم، به پدر و مادرهامون سر بزنیم، به پدربزرگ و مادربزرگ هامون سر بزنیم، به خواهر و برادرمون زنگ بزنیم و حالشو بپرسیم، به هم پیام بدیم و بگیم که چقدر دلمون برای هم تنگ شده، زندگی کوتاه تر از اونیه که نخوای اونطوری که دوست داری زندگی کنی، وقت کمه و باید خوشحال زندگی کنیم، یک بار بیشتر شانس زندگی کردن نداریم، فقط یک بار.

+ به کارهایی که به فکر من رسید و نرسید، شما هم اضافه کنید.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها