پست قبل دلنوشته ای بود که سالها پیش نوشته بودم و در وبلاگ شام آخر منتشر شده بود، بین همه شعرها و دلنوشته هایی که اغلب تو اون فضای مجازی بدون داشتن حق کپی رایت منتشر و خوانده می شد. پیدا شدن دوباره دلنوشته ی پله باعث شد تا دوباره به موضوع حق کپی رایت توجه کنم، و بیش از پیش باور کنم که در این سرای بی کسی، کسی حق کپی رایت رعایت نمی کند!

جناب شاعر، گروس عبدالملکیان رو حتما می شناسید، با اشعار و نوشته های زیبایی که به سبب معروفیت و حضور ایشان در نشر چشمه آثار تالیفی و ترجمه بسیاری در کارنامه خود دارند که بر همگان روشن و مبرهن است و تعریف و تمجید حقیر در وصف این جوانمرد شاعر جز به گزافه گویی نمی انجامد. پس با نگاهی به این شعر متوجه هدف این پست خواهیم شد؛

این سمت یا آن سو
فرقی نمی کند!
انسان
به سایه درخت عادت می کند
به آتش نه.
اما
آن قدرها هم که گمان می کنی بد نیست
بد نیست گاهی هم جیب هایت پاره باشد
پله های آسمان خراش ها را فراموش کنی
بنشینی کنار خیابان و
از پله های خودت پایین بروی
پله
پله
پله
آن قدر که می بینی
کسانی نشسته اند
بعضی ها گریه می کنند
بعضی ها آواز می خوانند و .
ناگهان کسی را می بینی
که می شناسی اش
اما .
شاید هم نمی شناسی اش
اما .

این لبخند آمده بر لبانت را
تنها دو سطر دیگر برندار:

در بهشت گاهی
در جهنم همیشه
به خدا می رسی

پ ن: سطر هجدهم شعر جناب گروس و سطر پانزدهم دلنوشته بنده، "و ." بعدها و پس از شام آخر در اصلاحیه ای حذف شده بود که ایشان به نسخه قبلی دسترسی داشتند و همانطور منتشر کردن!

پ ن: باشد که جملگی رستگار شویم!!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها